یادگاری

داشتم مطالب آرشیو رو میخوندم. اونایی که اون اولا مینوشتم. میگم چقدر من باحال بودم!:)  به جز اینکه یاد گذشته ها کردم کلی هم خندیدم. تازه چقدرم انشام خوب بوده یعنی خیلی بیشتر به دلم نشست تا این شرو ورایی که الان مینویسم. مثلا من این همه رفتم کلاس زبان و گرامر و انشا فکر کردم انشام بهتر شده باشه ولی انگار برعکس نتیجه داده! 
 یکی از چیزای جالبی که پیدا کردم یه شعری بود که در وصف کمالات (!؟) عربا نوشته بودم که دیدم بد نیست با توجه به حوادث اخیر ( عوض کردن اسم خلیج فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــارس) دوباره بذارمش اینجا. فقط یه توضیجی بدم که این شعر رو در جواب یه شعر دیگه نوشتم که اونو اگه بخوایید میتونید برید توی آرشیو بخونید. شعری که اینو در حوابش نوشتم نامه ی یه مرد( مرتیکه) عرب بود به یه دختر ایرانی! بعد من به غیرتم برخورد گفتم چه غلطای زیادی! این بود که حس شاعریم گل کرد این شعر رو نوشتم: 


الا ای عرب ندیده فرهنگ           تو که دوری ز عقلت بیست فرسنگ!
تو انکه گو نداری هیچ بهره       از علم و دانش و عشق به بنده

تو از هوش و هنر ی بهره هستی       فقط خوردن توانی. گنده هستی!
تو هم به که خوری از بام تا شام       
چلو و گوشت و مرغ و پسته ی خام!

کجا دیدی عرب شعری سراید؟       از عشق و دل همی صحبت نماید؟
همی او در خیابان حوری یابد     از ان لحظه به بعد چشمش در آید!

تو هم به که رَوی سامان دهی حَرمسَرایت  
  وَ لا بنا نهی شعبه ای غیر از آن کنارت!

گهی افزون کنی آن همسرانت        از این بابت ببالی به قوایت

تو قدر سر سوزن بو نبردی            ز مردانگی و حیا و لوتی

از این رَه من همینجا رُ ک بگویم        دو دستانت به آب پاک بشویم
که گر پشت دو گوش خود بدیدی         توانستی زن ایران بگیری!

وگرنه باز گرد  خیمه سرایت            و از سر گیر همه عیش تباهت
فرامُش کن همه آنچه که رخ داد        تقاضای رعیت را به شَهزاد.........
 
والسلام..........
 



در آخر این  کلیپ رو هم حتما ببینید که جالبه.

هیچی!

مممم...حرفی برای گفتن نیست...یعنی تا چن دقیقه پیش بود ولی همینکه این صفحه ی بلاگ اسکای باز شد.....دیگه نیست.. خوب از بس که به ادم استرس میدین... مگه زوره خوب آپ دیتم نمیاد...مخم تعطیله یه جورایی..میبینید که. کرکره رو کشیدیم اخه تعمیر داخلی داریم....شاید بعدا اون دهنه اونوری رو باز کنیم...
راستی این سایت بی بی سی یه مسابقه گذاشته سوالشم اینه که "چرا وبلاگ مینویسیم؟"... حوصله ندارم لینک بدم. امروز تعطیله بازرسای کپی رات هم نمیان. خودتون برید پیداش کنید خیلی مایل بودید شرکت کنید تا واسه جاییزه بهتون لینک مجانی بدن. از همینایی که من هزاتاشو گذاشتم اینجا....
 راستی چرا ما وبلاگ مینویسیم؟...احتمالا واسه اینکه بیکاریم؟...ولی من که بیکار نیستم..اتفاقا کلی هم کار دارم ولی باز مینویسم. میگم آدم معتاد میشه... نه داداژ؟...آره اعتیاد عامل اصلیه ...یعنی اول یه رفیق ناباب که من یادم نمیاد کی بود میاد میندازدت تو راه خلاف(؟!) بعد دیگه این بلای خانمان سوز یا در مورد من " کارنامه آخره ترم سوز" نمیذاره به هیچ کاری برسی. مثلا بعضیا میان پای کامپیوتر که انشا بنویسن یهو از صفحه بلاگ اسکای سر در میارن! ....
اوخ اوخ داشت یادم میرفت.... انشااااااا....