the game


it's about people who fake not being fake


نصف شب آدم خوابش نمیبره دیگه مجبور میشه پته بعضی ها رو به آب بده!


 


پ.ن. : بحث پیش اومده سر معنی این جمله ای که من نوشتم اون بالا. بعضیا میگن غلطه! من میگم نیست! باز بعضیا میگن غلطه! اه آقا جان نیست!... خلاصه هر کی معنیشو فهمید پیش من جاییزه داره (خروس قندی!)...

نوروز۲

قول دادم عکسای نوروز رو بذارم ولی این امتحانا نمیذارن آدم به کار دیگه ای برسه.خلاصه اونایی که شکایت کردین چرا کامنتتون هنوز خونده نشده٬ اونایی که عکس خواستن و بالاخره اونایی که آفلاین میذارن که چرا آپ دیت نمیکنی! آقا جان امتحان داشتم خوب!

خوب اینم دو چشمه از هنر سفره آرایی ما واسه نوروز!

این سفره هفت سیینی هست که ما توی کتابخونه چیدیم. اون برچسب های زیر سین ها هم توضیحات مربوط هست.

 

اینم سفره ی عوامل استکبار!

توی این عکس شما علاوه بر سفره ی هفت سین آلت موسیقی رو هم در تصویر دارید به اضافه ی نوازنده ی آلت موسیقی (نمیدونم چرا هر بار باید این کلمه رو تکرار کنم!)که البته کله ی ایشون به دلایل امنیتی قطع شده.

خوب حالا نوبت میرسه به قسمت هیجان انگیز:

 این دو عکس به مسابقه گذاشته میشن. شما خواننده ی عزیز لطف میکنید نظرتونو راجب بی سلیقه گی عوامل استکبار و بی نظیر بودم سفره ای که من چیدم به روابط حمومی ما پست کنید.  به برندگان واجد شرایط*  یک عدد جاییزه نفیـــــــــــــس تعلق میگیرد.

 

* منظور از واجد شرایط اونایی که به عکس اول رای بدن! 

پا نویس:‌ اونایی که واجد شدایط نیستید به جاش میتونید Rrroll Up The Rim کنید شاید یه چیزی بردید! ولی از ما گفتن عمرن! چون همش کشکه! بابا من ۲ سال دارم تلاش میکنم آرزوی یه کافیه مفتی موند به دلم. اه ه ه ه ه!

 

عید شد بابا! یه تبریکی چیزی....

 

قابل توجه اونایی که چهارشنبه سوریشونو به رخ ما میکشن! ما هم امروز با شکوه بسیار سال را تحویل کردیم!

عکسا هنوز به دستم نرسیدن که بزارم اینجا ولی به محض رسیدم میزارم که ببینید ما چقدر باحالیم! (الکی!)

ساعت ۲:۲۷ دقیقه ی ظهر اینجا سال تحویل میشد (حساب کتاب کنید ببینید کجای این کره ی خاکی ). از صبح دنبال برو بچز بودیم که تا ظهر هر جوری شده همه رو دور هم جمع کنیم.

 از چند روز پیش هم یه سفره ی هفت سین توی کتابخونه چیده بودیم٬ با کمک عوامل دست اندر کار البته٬ تا بلکه ترویج فرهنگ و هنر کنیم! این کانادایی های آی کیو هم هروز میان یه نگاهی میندازن به این سفره ی ما و یه ۵ دقیقه نگاش میکنن٬ بعضیاشون که از نوشته ها و توضیحات زیر  هفت سین ها سر در نمیارن٬ یا میپرسن که در اون صورت من یه ساعت مخشونو میخورم تا شیر فهم بشن!  یا اینکه بیخیال میشن و طبق عادتشون وقتی میبینن بهشون ربطی نداره از خیرش میگذرن.

امروز هم موقع سال تحویل هر ایرانی رو که میدیدم  یقه شو می گرفتیم و به زور اووردیمشون سر هفت سینمون که سال نو رو در کنار هم باشیم!!! البته که بعضی از عوامل استکبار سر پیچی کردن و هر چی تحدیدشون کردیم که بیان کتابخونه با بقیه بچه ها سال رو تحویل کننن گوش ندادن! و به پا فشاری خود ادامه دادن که ما هم توی ساختمون مهندسی با بروبچز خودمون سفره داریم و  تازه آلت موسیقی (همون پیانو) هم داریم! دل شما بسوزه! هر کی میخواد بیاد اینور! خلاصه که ما هم دیدم پا فشاری فایده نداره از خیرش گذشتیم. ولی بعد به احترام سال جدید (و همینطور لزوم دریافت عیدی!)  تصمیم گرفتیم بریم عید دیدنی پیش بچه های اونور.

نزدیک سال تحویل که شد حدود ۱۰ ٬ ۱۲ نفر ایرانی وسط کتابخونه واساده بودیم بالا سر سفره هفت سین منتظر سال که تحویل بشه. دانشجوهای بیچاره ای که اومده بودن کتابخونه درس بخونن احتمالا از سر و صدای ما بسیار مستفیض شدن!

 از صدای ضعیف کانال ایرانی که از کامپیوتر یکی از اتاقای کتابخونه پخش میشد فهمیدیم که سال تحویل شد. ما که یه ساعتی کنار هم واساده بودیم یهو عین اینا که ۱۰۰ سالی هم دیگه رو ندیدن افتادیم به جون هم!!! روبوسی و تبریکات عید! این کانادایی های توی کتابخونه هم بر و برررر ما رو نگاه میکردن و مونده بودن که مشکل ما چیه! البته برای رفع هرگونه شبهه ما از قبل روی برگه هایی پرینت کرده بودیم که این سفره که اینجاست فلسفش چیه و سال نو ایرانیاست ولی این فقط به اونایی کمک میکرد که زحمت کشیده بودن یه دونه  از رو میز ور دارن و بخونن! در غیر این صورت یا فکر کردن ما کمبود عاطفیمونو جبران میکنیم یا خبر برد لاتاری بهمون رسیده بوده اینقدر ذوق زده بودیم! جالب اینجاست که اون همه آدم ما رو نگاه میکردن یکیشون نپرسید اینجا چه خبره. عجب آدمای باحالین این ملت!...

بعد از همه ی این دید و بازدید ها با برو بچز رفتیم کمبود شیرینی هامونو جبران کردیم و الان دیگه جایی برای سبزی پلو ماهی مامان خانوم نمونده! شرمنده٬ ایشالا فردا ترتیبشو میدیم :)

خلاصه اینم از عید ما...مال شما هم مبارک باشه...