ایستگاه اوتوبوس:

 

ظاهرا هفته قبل یکی از استادای فلسفه دانشگاه اینجا اون کاریکتاتورا رو میبره سر یکی از کلاساش که بحث کنن راجبش. بعدشم عکسا رو میچسبونه روی در آفیسش که هر کی میاد نظرشو بده راجبشون٬ یا به قول خودش موضوع بحث بر انگیز بوده میخواسته نظر افراد رو بدونه. بعد یه سری از این عربهای دانشگاه هم رگ غیرتشون میزنه بیرون و خلاصه میریزن سر استاد بدبخت٬ اعتراض و شعار  دادن که استاد باید اخراج بشه! یا این مردک شیطان کبیـــــــر هست و .......

دیروز صبح هم خانوم همسایه گیر داده بود به من! به خیال خودش داشت همدردی میکرد!

خانوم همسایه: سلام! صبح بخیر.

- سلام صبح شمام بخیر.........

- به به چه هوایی شده امروز!

- بله بله هوا عالیه! اصلا امسال زمستون نمیخواد بشه هنوز...

- بله بله

....

- داری میری مدرسه؟

- بله!

-آهان!

(دو تامون یکم آسمونو نگاه میکنیم! دنبال یه چیزی که بگیم!)

- اوه راستی شما کجایی بودی؟

- ایران!

- عراق؟

- (واای خفه شدم از دست شما ملت خنگ!) نه آقا جان٬ایــــــــــــــــــــــــــــــــران!

-اوه آیرااان!

- آره همونی که تو میگی!(آدم نمیشید شما!)

- اوه پس مسلمونی دیگه؟

-  (تو چه؟!!!! عجب ملت کانادا فضول شدن تازگی!)

 - اوه ! من خیلی متاسفم واسه این اتفاقای اخیر میدونی همه ی کانادایی ها که مثل هم نیستن

- بله؟ اوه اتفاق! کدوم اتفاق( من چی کاره بیدم!)

- آزه خوب میدونی مذهب موضوع حساسیه........

اوتوبوس اومد...... حوصله نداشتم بحث کنم باهاش..... اول برو فرق ایران و آآیراان رو یاد بگیر! ...............

 

* اتفاقای اخیر منظورش همون دلایل تغییر شیرینی دانمارکی به شیرینی گل محمدی بود.

* از این به ابعد به جای واژه ی گوجه فرنگی بگید گوجه ی امت اسلام!