خانه عناوین مطالب تماس با من

روزهای نازنین

روزهای نازنین

پیوندها

  • ساغر چرتی پرتی
  • ماهی دودی
  • خوشحالترین خوشحالها
  • استامینوفن
  • جوک استان
  • حمید روستا
  • دنیای تازه بابی
  • سایه آبی
  • گل پسر ۲۰۰۲
  • مسیح
  • زیتون
  • فریاد بی صدا
  • از امروز
  • ProDigY
  • ۳کشک
  • صفا در ال ای
  • دنتیست
  • sandtank
  • من و ونکوور
  • GLADIATOR
  • موزیکولونیا
  • خودنویس
  • سه دوست
  • بامشاد
  • My Reticence
  • تمبرهای جهان
  • موبیلیک
  • کتابچه کارتون آیناز
  • مجله الکترونیکی فارس نگار

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • سفرنامه ۲ :
  • سفرنامه۱:
  • ولکام تو ایران!
  • از همه در...
  • حدیث روز:
  • گردش:
  • The Da Vinci Code
  • RelaXXxxx
  • این دنیای مجازی!
  • Mission Absolutely Possible!
  • how earnest....
  • coincident...
  • نکات ادبی!
  • the game

بایگانی

  • بهمن 1386 1
  • دی 1385 2
  • مرداد 1385 1
  • تیر 1385 2
  • خرداد 1385 2
  • اردیبهشت 1385 6
  • فروردین 1385 3
  • اسفند 1384 4
  • بهمن 1384 2
  • دی 1384 3
  • آذر 1384 2
  • آبان 1384 2
  • مهر 1384 7
  • شهریور 1384 2
  • مرداد 1384 6
  • تیر 1384 2
  • اردیبهشت 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 3
  • بهمن 1383 1
  • دی 1383 4
  • آذر 1383 4
  • آبان 1383 2
  • مهر 1383 2
  • شهریور 1383 4
  • مرداد 1383 9
  • تیر 1383 4
  • خرداد 1383 10
  • اردیبهشت 1383 4
  • فروردین 1383 5
  • اسفند 1382 6
  • بهمن 1382 5
  • دی 1382 3
  • آذر 1382 5
  • آبان 1382 1
  • مهر 1382 1
  • مرداد 1382 1
  • تیر 1382 4
  • خرداد 1382 7
  • اردیبهشت 1382 6

آمار : 252665 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1386 09:03
    I found my password for the blog after yearZzzzz... miss writing
  • سفرنامه ۲ : جمعه 15 دی‌ماه سال 1385 02:27
    به هر بدبختی بود یه یه ساعتی رو روی صندلی ها نشستم بعد دیدم که راه نداره و به هیچ ترتیبی نمیشه روشون استراحت کرد. بنابراین تصمیم گرفتم که بروم یک دوری در فریشاپ گذایی بزنم! دور تا دور سالت مغازه های رنگ و وارنگ بود. از چند سال پیش که گذارم به اینجا افتاده بود فقط قسمت لوازم آرایش و عطر رو بلد بودم که کجاست. کیفامو...
  • سفرنامه۱: جمعه 8 دی‌ماه سال 1385 21:44
    خوب منم بعد از هزار سال خواستم دوباره اینجا چیزی بنویسم. انگیزم هم از نوشتن اینه که لینک وبلاگ رو توی وبلاگ دوستان دیدم و دیگه شرمنده شدم که اینجا ۱۰۰ سال یه بار هم دیگه آپ دیت نمیشه! الانم که دیگه درس و مخش تموم شده دیگه بهانه ای برای در رفتم از زیر این وظیفه ی خطیر وبلاگ نویسی ندارم! تو این سه چهار ماهی که نبودم...
  • ولکام تو ایران! شنبه 14 مرداد‌ماه سال 1385 16:51
    بعله دیگه بالاخره کار خودمان را کردیم! بهد از تصمیم شبانه ای که گرفتیم و فرداش بلیط خریدیم٬ علی رغم رعب و وحشت و جو متشنجی که عوامل استکبار ایجاد کردند٬ اینجانب الان صحیح و سالم در خاک وطن به سر میبرم! سفر بسیار خسته کننده و طولانی بود مخصوصا اینکه همه راه رو خودم بودم و دو تا چمدون بی زبون! حدود ۳۰ ساعتی نخوابیدم و...
  • از همه در... جمعه 9 تیر‌ماه سال 1385 22:56
    ۱.چند روزیه از بیکاری تعطیلات روی اووردم به بازیهای آن لاین... تازه به این نتیجه رسیدم چقدر آدم بیکار تر از من پیدا میشه که این بازی ها رو ساخته! ولی خداییش بعضیاش خیلی هنر میخواد که تا آخرش بری...از جمله اونایی که به نظرم حالب اومد و البته خودمم هنوز توش موندم 3d logic . اگه خواستید بازی کنید پیشنهاد میکنم در دو سه...
  • حدیث روز: یکشنبه 4 تیر‌ماه سال 1385 08:07
    هیچ آرزویی نیست که در سر بشکفد ولی آدم توانش را نداشته باشد! امام پویا علیه سلام....
  • گردش: پنج‌شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1385 08:55
    بالاخره بعد از کلی وقت اسارت زندگی ماشینی ما فرصت یک گریز چند روزه رو به درون شیکم طبیعت پیدا کردیم. چون فرصت کوتاه بود یه جایی همین دورو ور ها رو انتخاب کردیم که چند روزی رو بریم تو جنگل ریلکس باشیم! من هم که با این وضع اعتیاده وخیم از یه هفته قبل تشنج کرده بودم که چه جوری سه روز بدون اینترنت سر کنم! صبح روز جمعه راه...
  • The Da Vinci Code چهارشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1385 10:08
    آدم تابسون دیگه چه کار داره به جز اینکه هر شب بره سینما! اونم تو این شهر مملو از جمعیتی که ما هستیم و هر روز کلی تفریجات مفرح جدید ایجاد میشه. روزها کمین میکنیم واسه خبر بیرون اومدن فیلم جدید و پس از برنامه ریزی دقیق شب اول بیرون اوومدن فیلم٬ بلیط بدست٬ در میان دیدگان حسرت آمیز مشتاقان به بلیط نرسیده٬ وارد سالن سینما...
  • RelaXXxxx شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1385 09:21
    من کمکم دارم به این نتیجه میرسم که تعطیلات هم چیز خوبیست! آدم هر شب تا ۴ صبج چیپس و ماست بخوره و فیلم نگاه کنه حال میده! یادم می افته به خاطرات نه چندان کشکیمون با کشک ها ی عزیز که هر شب تا صبح ماست چیبس تیلیت میکردیم و میخوردیم. سه کیسه چیپس در عرض چند ساعت بلعیده میشد و اصلا هم به روی خودمون نمیاووردیم که همین یه...
  • این دنیای مجازی! پنج‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1385 11:18
    آقا دقت کردید همه زندگیمون شده اینترنت و کامپیوتر؟ یا حداقل داره اینطور میشه (اگه هنوز اینقدر خوش شانس بودید که نشده!). من خودم شدیدا در این محیط مجازیه اینترنت احساس نا امنی میکنم. درست که خیلی راحتر و سریعتر و شاید بهتر کارای آدم راه میوفته ولی به همون نسبت هم امکان لو رفتن خیلی از اطلاعات شخصی آدم هست. مثلا همین...
  • Mission Absolutely Possible! سه‌شنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1385 08:22
    بالاخره این میشن ایمپاسیبل رو ما پاسیل کردیم! هر چند که از همه زودتر تو کف ش بودیم که بریم ببینیم ولی اینقدر سنگ از آسمون اومد که همه رفتن و ما نشد بریم ببینیم. روز جمعه شاد و خندان رفتیم که بریم فیلمو تر و تازه روز اولش ببینیم. ماشینو پارک کردیم پیاده بشیم از همون اول خیابون تا دم سینما من هر چی آدم تو این شهر...
  • how earnest.... پنج‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1385 09:15
    سر کار قرار بود برای کنفرانس فردا آماده بشیم. تقسیم شدیم به گروهای ۴ نفره و هر گروه قرار هست راجب یه موضوعی کنفرانس بده. از شانس من اون همه آدم هم سن و سال من تو کلاس٬ یکیش هم تو گروه من نیافتاده. به جاش ۴ تا پیرزن ۵۰ ۶۰٬ ساله هم گروهم شدن! امروز هم به جای اینکه راجب موضوع تحقیق حرف بزنن از اول تا آخره وقت داشتن از...
  • coincident... چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1385 00:44
    MSN رو که باز میکنم اولین کارم اینه که عکسای ملت رو چک میکنم. ایندفه که طبق معمول اومدم فضولی کنم چیز جالبی دیدم. دو نفر از آدمای لیستم عکساشون عین هم بود. دو تاشون عکس چشم راستشون رو گذاشته بودن روی مسنجر! جالب اینجاست که هیچ ربطی هم به هم ندارن. یکی پسر بود از ترکیه و اون یکی دختر همکلاسیم که اصلش هندیه ولی توی...
  • نکات ادبی! شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1385 10:43
    اینروزا همه افکارم مشغول امتحاناته بنابر این از تنها چیزی که فعلا میتونم بنویسم کشفیات کتاب ادبیات انگلیسی هست. هر چند که از انشا نوشتن اونم به انگلیسی( و برای اون معلمی که ما داریم!) خوشم نمیاد ولی باید اعتراف کنم که کلا ادبیات رو دوست دارم. البته بستگی به حسش هم داره. اگه حال حوصله داشته باشم و روی مود زیاد هایپر...
  • the game سه‌شنبه 15 فروردین‌ماه سال 1385 09:31
    it's about people who fake not being fake نصف شب آدم خوابش نمیبره دیگه مجبور میشه پته بعضی ها رو به آب بده! پ.ن. : بحث پیش اومده سر معنی این جمله ای که من نوشتم اون بالا. بعضیا میگن غلطه! من میگم نیست! باز بعضیا میگن غلطه! اه آقا جان نیست!... خلاصه هر کی معنیشو فهمید پیش من جاییزه داره (خروس قندی!)...
  • نوروز۲ جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 07:59
    قول دادم عکسای نوروز رو بذارم ولی این امتحانا نمیذارن آدم به کار دیگه ای برسه.خلاصه اونایی که شکایت کردین چرا کامنتتون هنوز خونده نشده٬ اونایی که عکس خواستن و بالاخره اونایی که آفلاین میذارن که چرا آپ دیت نمیکنی! آقا جان امتحان داشتم خوب! خوب اینم دو چشمه از هنر سفره آرایی ما واسه نوروز! این سفره هفت سیینی هست که ما...
  • عید شد بابا! یه تبریکی چیزی.... سه‌شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1385 08:53
    قابل توجه اونایی که چهارشنبه سوریشونو به رخ ما میکشن! ما هم امروز با شکوه بسیار سال را تحویل کردیم! عکسا هنوز به دستم نرسیدن که بزارم اینجا ولی به محض رسیدم میزارم که ببینید ما چقدر باحالیم! (الکی!) ساعت ۲:۲۷ دقیقه ی ظهر اینجا سال تحویل میشد (حساب کتاب کنید ببینید کجای این کره ی خاکی ). از صبح دنبال برو بچز بودیم که...
  • something has to change چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1384 08:16
    شدیدا مودی شدم اینروزا.... بوم اضافی ندارم ....چن دفه ای به سرم زده اون نقاشی باغ ارم رو که شروع کردم تبدیل کنم به تراوشات درون! ولی فعلا دلم نیومده... خیلی بده که کلی آدم دور و ورت باشن ولی احساس کنی که تنهایی... don't distract me hate being dependent...... the only thing that satisfies me for now....
  • conclusion چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 04:07
    1:no one cares about u, but u 2: I feel weird, very wierd......very......... 3: feelingz of emptiness? passion for notting..........and she is the "hyper" who's right afte all??? "who cares" or who cares?...........
  • درس خوندن با اعمال شاقه! یکشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1384 01:49
    فصل امتحانات شده و بنده یادم اومده که مدرسه ثبت نام کردم! و از اونجایی که خیلی در طول ترم درس خوندم اصلا احتیاجی به خر خونیه شب امتحان ندارم! ( افعال معکوس!) خلاصه که از دیروز شدوع شده به طور فشدره میام کتابخونه که مثلا درس بخونم. آقا جان مگه بیماری کافیتریا رو تعطیل میکنی؟ دانشجوی بی زبون بعد از ۶ ساعت درس خوندن و...
  • quite study area! شنبه 6 اسفند‌ماه سال 1384 02:40
    الان دلم میخواد پاشم این میز کتابخونه رو بکوبم توی سر این دختره که میز بغلی نشسته داره چیپس کوفت میکنه!
  • ایستگاه اوتوبوس: جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1384 08:23
    ظاهرا هفته قبل یکی از استادای فلسفه دانشگاه اینجا اون کاریکتاتورا رو میبره سر یکی از کلاساش که بحث کنن راجبش. بعدشم عکسا رو میچسبونه روی در آفیسش که هر کی میاد نظرشو بده راجبشون٬ یا به قول خودش موضوع بحث بر انگیز بوده میخواسته نظر افراد رو بدونه. بعد یه سری از این عربهای دانشگاه هم رگ غیرتشون میزنه بیرون و خلاصه...
  • die die die ma darlin............ چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1384 07:50
    شدیدا احساس نا امنی میکنم.... آقا جان نخون اینجا رو! امروز بعد از ۱۰۰۰۰۰۰ سال رفتم آرایشگاه عربی ابروها مو صفا بدم! این عربا هم بعضیاشون یه طوریشون میشه! بابا هر کی تو آرایشگاه آهنگ اوپس اوپس یا رمانتیک و ریلکس کننده میذاره این یارو از اول تا آخرش تلویزیون کانال العراق رو واسه ما گذاشته بود و ما را حسابی از برکات...
  • حس وطن دوستی از نوع خفن سه‌شنبه 27 دی‌ماه سال 1384 10:23
    توی آسانسور دانشگاه با دو تا خانوم دیگه سوار شدم که برم بالا. وسط راه یه مرد ژاپنی/ چینی/ کره ی/ ؟ سوار شد. ظاهرا از بروبچز ساختمون ساینس بود. به یکی از خانوما سلام کرد. بعد خانوم ازش پرسید کجا میری؟ ( البته منظورش کدوم طبقه میری بود) بعد آقاهه که احتمالا لیسنینگش اشکال داشته(!) گفت : آره واای من پریروز اومدم. دوباره...
  • syriana جمعه 9 دی‌ماه سال 1384 09:01
    امروز بالاخره همت کردیمو رفتم فیلم syriana رو دیدم. کلی حال کردم با بازی جورجی کلوونی جوون! قیافش آخره شرقی شده بود. داستانش غم انگیز بود از اونجایی که همه آدم خوبا مردن! ولی خوب به جو سیاسیش میخورد. یه جاش یارو اینقدر غیر منتظره منفجر شد که من ۶ متر از صندلیم پریدم هوا! تازه اینم نبود! چنان داد زدم نههههههههههه که...
  • کریسمسی دیگر........... سه‌شنبه 6 دی‌ماه سال 1384 10:42
    اینجا رو رو به راه کردم و یکم دستی به سروو روی وبلاگ کشیدیمو از این صوبتا! لینکا رو گذاشتم این گوشه. اونایی که کار میکردن و خودم میخونم معمولا. اگه چیزی از قلم مونده بهم یاد آوری کنید بلینکم. نگید بخیل بود. این روزا هم بساط کریسمس و سال جدید و عید این خارجکی هاست. ما از ۴ ماه پیش داریم پیامهای تبریک و تهنیت این دوستان...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1384 04:49
    hey I just opened this damn blogsky with Opera and it doesn't have farsi font , and I dotn feel transfere it to Explorer. So I just write Injoori! hey i can write Finglisi! any ways , I recently happened to find this Mehraboon neighbor around here who let me use her internet for free. :) and since my internet is not...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 11 آذر‌ماه سال 1384 03:10
    خوب به سلامتی بعد از حدود یک ماهی که این بلاگ اسکای بی همه چیز سیستمشو عوض کرد ما هم بالاخره یه چیزی مینویسیم. همه زحمات چند سالم به حدر رفته ( تریپ پروفشنالی!) همه لینکا ناپدید شدن. قالب نازنینم :( از همه بدتر این که وبلاگ منو کشکا با هم قاطی شده و منم هر چی نامه و کبوتر و الاغ! میفرستم به مسئو لین بلاگ اسکای جوابی...
  • خطای دید! پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1384 08:07
    درس روانشناسی که گرفتم خیلی جالبه. هم کلاسشو دوست دارم و هم خود درسشو. کلا چیزای باحال گوشه گوشه ی این کتاب میتونی پیدا کنی که یا یه جورایی شامله همه میشه یا بعضی موقع ها هم کیس های خاص پیدا میشه که آدمو یاد تجارب گذشته میندازه.... یکی از بحثای جالبش همین خطای دید هست که کم و بیش تو اینترنت سرگرمی هایی در رابطه باهاش...
  • امر به معروف استکبار! چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1384 20:43
    ظهر نشسته بودم تو کافیتریای مدرسه داشتم مشقای کلاسهای بعد از ظهرمو مینوشتم. کلمو کرده بودم تو صفحه ی مونیتور که مثلا رفت و آمد های آدمها حواسم رو پرت نکنه و حسابی تمرکز داشته باشم٬ بماند که اون پشت از یه طرف داشتم با صغرا و کبرا چت میکردم و از طرف دیگه اهنگ اوپس اوپس گوش میدادم! خلاصه مشغول کارمون بودیم که یهو دیدم...
  • 140
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5