خوب این مطلب در جواب مطلب طنزی مینویسم که چند وقت پیش تو وبلوگ سفر به اعماق اینترنت خوندم البته این جوابش؛ بر خلاف خود مطلب؛ اصلانم طنز نیست خیلی هم جدیه! تازه کلی هم کم گفتم. اول مطلب اصلی که طبق گفته نویسندش نامه پک پسر عاشق عرب به دختر ایرانی ((طنز))((کپی برداری با ذکر منبع کجاز میباشد)).
یا ایــــها المــعشوق , بعد از السلام و الاحوال پرســی انـا
امیـدوارم که مزاجک عین الصحت و السلامت بوده باشد .
و اگر انـــت از احـوال انا خواســته باشـی لاملال لنا سوای
فراقــک , کـــه ان هم انشــــــا الله تعالی فی همـــین ایام
دیدارنا و مرادنا حاصلوننـا . باری یا ایها العزیز انا فــی آتش
العـشق کمثـل الماهیتابه میـــسوزم! و جلز و ولزنا درآمده.
فی کـــل شبها که انا ســرم را علی المتــــــــکا میگذارم ,
اشــــــــــــــــــکنا کمثل الرودخـــــانه جاریه" علی البـــستر
و آه سوزاننی بســـــــــــــــوی آسـمان صعودن !...........(ادامه در وبلوگ خودش)
و حالا جواب دختره ایرانی به عربه !
الا ای عرب ندیده فرهنگ تو که دوری ز عقلت بیست فرسنگ!
تو انکه گو نداری هیچ بهره از علم و دانش و عشق به بنده
تو از هوش و هنر ی بهره هستی فقط خوردن توانی. گنده هستی!
تو هم به که خوری از بام تا شام
چلو و گوشت و مرغ و پسته ی خام!
کجا دیدی عرب شعری سراید؟ از عشق و دل همی صحبت نماید؟
همی او در خیابان حوری یابد از ان لحظه به بعد چشمش در آید!
تو هم به که رَوی سامان دهی حَرمسَرایت
وَ لا بنا نهی شعبه ای غیر از آن کنارت!
گهی افزون کنی آن همسرانت از این بابت ببالی به قوایت
تو قدر سر سوزن بو نبردی ز مردانگی و حیا و لوتی
از این رَه من همینجا رُ ک بگویم دو دستانت به آب پاک بشویم
که گر پشت دو گوش خود بدیدی توانستی زن ایران بگیری!
وگرنه باز گرد خیمه سرایت و از سر گیر همه عیش تباهت
فرامُش کن همه آنچه که رخ داد تقاضای رعیت را به شَهزاد.........
والسلام..........